11
خوش آن ملک وخوش آن دلبر خوش آن جا
خوش آن جایی که دلبر کرده مأوا
بت فایز بود هرجا بهشت است
چه ترکستان چه هندوستان چه بطحا
ب
12
سوار خدنگ خوش رفتارم امشب
روانه جانب دلدارم امشب
چو سلطان حبش فایز زشوقش
جهان زیر نگین پندارم امشب
13
دلم در نزد جانانست امشب
چومرغ نیمه بریانست امشب
کبابی از دل فایز بسازید
که سروناز مهمانست امشب
14
نسیم روح پرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راهست فایز!
که این دل شور در سر دارد امشب
15
سحرگه زورق سیمین مهتاب
چودر دریای اخضر گشت غرقاب
بت فایز ز هامون سر برآورد
دوباره شد شب مهتاب احباب
16
بگو بادلبر ترسایی امشب
چه می شد گر که بی ترس آیی امشب
لبان خشک فایز را ز رحمت
برآن لعل لب تر سایی امشب
17
صنم تاکی دل مارا کنی آب
دل نازک ندارد این قدر تاب
اگر تو راست می گویی فایز
به بیداری بیا پیشم نه در خواب
18
خروس عرش بی غوغاست امشب
طلوع صبح ناپیداست امشب
سرفایز به بالین تو ای یار!
نمی دانم چه واویلاست امشب
ت
19
توکه ای دل مکان درکوی یار است
توکه روز و شبان آنجا قرار است
توکه با فایزت نبود علاقه
بگو دیگر تورا با ما چه کار است؟
20
نگارا شربت از لبهات بفرست
گلاب ازگوشۀ چشمات بفرست
برای توتیای چشم فایز
کف دستی زخاک پات بفرست